Friday, September 5, 2008

گریپ فروت


سنگین بود

از صبح

دنبال بهونه بودم بریزمش بیرون اما هیچ اتفاق بدی نمیفتاد

هیچ اتفاق بدی نمیفتاد و روز میگذشت

روز میگذشت و من حتی دستمم لای در تاکسی نمیموند



برمیگشتم

پغی آسمون ترکید و ...

خیس شدم


اتفاق بدی نیفتاد

No comments: