Thursday, January 17, 2008

در شگفتم


Wednesday, January 16, 2008

mooody mood




دلم گیر است
از همه جا
از همه چیز
نه از کسی
از خدایی که در این نزدیکی است

-----------------
-----------------

Sunday, January 13, 2008






پس با این حساب من اینم !

Wednesday, January 9, 2008

نظم ، تنظیم ، ناظم







برف که میاد همه چیزو به هم میریزه ، زندگی رو مختل میکنه
تمام قرارهای تمام آدمای تمام منطقه دیرتر شروع میشن
به قولی نظم به هم میریزه
نظم چیست آیا مثلن یعنی؟
روزی انسان غارنشین دید که بچه های محل به ترتیب قد وایساده ان ولی چیزی نفهمید چون کودن تر از این حرفا بود...
اما روزی افلاطون و سفراط و بر و بکس یونان نشسته بودن که ریاضی رو تو یه مستطیل دیدن و نسبت طلایی نامیدن و گفتن قشنگه و همه هم گفتن قشنگه...
و فیبوناچی چن وخ بعد قاعده ای کشف (یا اختراع) کرد و به اسم خودش ثبت کرد و از اون به بعد ترتیب آنچنانی هم شد منظم...
نظم یعنی چی اما آیا؟
نظم یعنی برنامه ریزی .. نو مدرسه نمیگفتن؟
یعنی که بدونی چی رو کجا گذاشتی! بزرگترا میگفتن؟
یعنی هر سخن جایی و هر نقطه قلانی (برای جلوگیری از فیلتر شدن :دی) دارد...
میگفتم
خلاصه این که نظم شد چیزایی که میدونیمشون ، میفهمیمشون
نظم شد این که بدونی حرکت بعدی چیه
نظم یعنی بدونی...
و چیزی رو که نفهمیم به بی نظمی متهم میکنیم
و خوبی و زیبایی رو در نظم میدونیم
مگه روی مونالیزای داوینچی کار نمیکردن که نظمش رو کشف کنن؟
یا شاید قواعدش رو به عنوان نظم قبول کنن
ما نسبت به آینده در گذشته ایم و هر روز قواعد تازه ای تو این جهان رو میفهمه بشر
مثل نظم فراکتالی و اثر پروانه ای که جدیدا عنوان شده و نظم خاص خودش رو به جهان تعمیم داده... حالا فکرشو بکن سال 12008 شده و ما از دید اون زمانیها انسان های نادانی هستیم
نظم برای اونا چه معنایی داره؟
اونا زیبایی لبخند ژوکوند رو تو چی میدونن؟ اصلن زیبا میدوننش؟
یا تناسب طلایی رو قبول دارن؟
نکنه ما با اختراع نظم داریم روی نفهمیدن هامون و کاستی ها مون سرپوش میذاریم؟
که نه! ما میدونیم!
ما میدونیم چرا لبخند ژوکوند زیبا و مسحور کننده اس ... ما حتی دلیل بوی خوش گل رو هم فهمیدیم!
که سر پوش بزاریم رو ندانسته های فوق العاده بیشترمون
اما کار میکنه ، مثل قواعد نیوتنی...
به هر حال بشر اگه ندونه هم یه دلیلی میتراشه..
شایدم دلیلش درست باشه؟
کی میدونه؟
خلاصه این که یکی بیاد به این استاده بگه مردونگی کنه نظم کار منو کشف کنه انقد گیر نده :دی








Monday, January 7, 2008


فریاد که کشید
کسی نپرسید که چه مرگش است
همه گفتند خفه شو

Sunday, January 6, 2008

Light in night

... I'll always stand and wait for you at night ...
----------
----------

Friday, January 4, 2008



1.معنی عشق :
هرکس تو زندگیش یه سری آدم میان و میرن .
بعضی ها میمونن اما
یه سری برای مرامشون ، بعضی برای خاطراتشون، بعضی برای قیافه شون، بعضی به خاطر نیاز ما بهشون... هر کس برای داشته هاش میمونه
جزیک یا ... چند نفر (شاید)
که میمونه برای خودش ، برای بودنش ، برای بوی نفسش
حالا یا واقعن میمونه یا فقط یادش

2.زندگی :
"هرکس یه روز به دنیا میاد و یه روز هم از دنیا میره"
این جمله رو بارها شنیدیم
و این که "تنها به دنیا میای و تنها هم از دنیا میری"
هیچ کس تو این زندگی محتاج کس دیگری نیست
میتونه تنها تو یه جزیره یا تنها تو یه کاباره شلوغ ، تنها تو غار یا تنها با همسر و فرزندانش زندگی کنه
برای این زندگی تنها یک کار باید بکنه ، از یه سری لذت ها (نه احتیاج به محبت و زندگی جمعی و بچه دار شدن و س.ک.س و گم شدن تو جمع و...) که خیلی هم کم هستن بگذره
و تو این زنندگی به هدفش که مرگ ، لذت یا تعالی هست برسه

3. خوشبختی :
هرکس آرزو هایی داره که فقط خودش میفهمه اونا رو
هرکس خواسته ها و اهدافی داره که فقط و فقط برای اون قابل درک هستن
شاید هر کسی که میاد یه مقدارش رو بفهمه و با اون مقداریش رو شریک بشه
و با هم دوره ی خوبی داشته باشن و این باعث شه از یاد هم نرن
رسیدن به این آرزو ها یا هدف ها رو میگن خوشبختی
یعنی رضایت کامل

4.معشوق :
انسان ها آرزوهای خودشون رو میفهمن فقط
و معمولن دوس ندارن آرزو های دیگران رو بدونن چه برسه به فهمیدن... منظورم از فهمیدن درک عمیق هستش
حتی معدود پدر و مادرانی هستن که حرف دل فرزندشون رو بخوان که بدونن
کسی که بخواد بدونه حرف دل دیگری رو باید خیلی از خودش بگذره .. و خیلی تلاش کنه و فکر
باید خیلی بخواد طرف رو ، براش خیلی مهم باشه
باید از خودش گذشته باشه .. از این دیوار و این فیلتر که همه چیز رو با خودش سنجش میکنه
که به همه چیز از چشم خودش نگاه میکنه
شما کسی رو دارین که حاضر باشید براش اینجوری مایه بزارید؟
اینجاس که به عشق به دیگری میرسیم

5.ازدواج :
یعنی بیرون اومدن از اون تنهاییه

همونطورکه عشق به دیگری (با دوس داشتن زمین تا آسمون فرق میکنه) به خودی خود هیچ ایرادی نداره
مفهوم ازدواج هم ایرادی نداره
شما وقتی عاشق کسی هستید هم میتونید با دوستان دیگری آرزو هاتونو (نه خواسته های کوچیک) مشترکن برآورده کنید
اما بدون شک با معشوق درد هم زیباتره
اینجاس که ترجیح میدیم و حتی احساس وظیفه میکنیم که آرزوهامون رو برای معشوق نگه داریم
و احساس وجداد درد میکنیم اگر غیر از این باشه
پس به هم فول میدیم که جز برای هم نخواهد بود آرزوهای ما (به قولی خوراکی هامونو فقط با هم خواهیم خورد)
این که چه چیزایی جزو این آرزوها یا خوراکی ها هستن رو دو نفر با هم تعیین میکنن
حالا این که شما این رو بهش بگید ازدواج ، تعهد ، عشق یا گوجه فرنگی برای کسی اهمیتی نداره
همونطور که هیچ کس برای دیگری اهمیت نداره
-------------------------------------------------------------
از افکار نیچه اس که هرکس هر کاری رو فقط برای خودش انجام میده ، اما نیچه در عشق شکست خورده بود و استثناء رو نگفت
-------------------------------------------------------------
پ.ن : اینجا همه چیز تمیز و استریلیزه و تو جامعه ایده آل بود و دارای مرزهای دقیق
پ.ن : متهمم کنید به آرمانگرایی ... اما من کسی ام که به آرمانم اعتقاد داشتم و رسیدم بهش
من منتظر معجزه موندم
-------------------------------------------------------------

Baby, I've been waiting,
I've been waiting night and day.
I didn't see the time,
I waited half my life away.
There were lots of invitations
and I know you sent me some,
but I was waiting
for the miracle, for the miracle to come.

I know you really loved me.
but, you see, my hands were tied.
I know it must have hurt you,
it must have hurt your pride
to have to stand beneath my window
with your bugle and your drum,
and me I'm up there waiting
for the miracle, for the miracle to come.

Ah I don't believe you'd like it,
You wouldn't like it here.
There ain't no entertainment
and the judgements are severe.
The Maestro says it's Mozart
but it sounds like bubble gum
when you're waiting
for the miracle, for the miracle to come.

Waiting for the miracle
There's nothing left to do.
I haven't been this happy
since the end of World War II.

Nothing left to do
when you know that you've been taken.
Nothing left to do
when you're begging for a crumb
Nothing left to do
when you've got to go on waiting
waiting for the miracle to come.

I dreamed about you, baby.
It was just the other night.
Most of you was naked
Ah but some of you was light.
The sands of time were falling
from your fingers and your thumb,
and you were waiting
for the miracle, for the miracle to come.

Ah baby, let's get married,
we've been alone too long.
Let's be alone together.
Let's see if we're that strong.
Yeah let's do something crazy,
something absolutely wrong
while we're waiting
for the miracle, for the miracle to come.

Nothing left to do ...

When you've fallen on the highway
and you're lying in the rain,
and they ask you how you're doing
of course you'll say you can't complain --
If you're squeezed for information,
that's when you've got to play it dumb:
You just say you're out there waiting
for the miracle, for the miracle to come.



----------------------------
----------------------------

سرود پنجم یا سوم؟


چند روزیه که صورتم رو نشسته ام...
و ریش هام رو اصلاح نکرده ام...
شونه هامو میبویم و میبوسم
که چه عطر خوبی داره گل همیشه بهار

به یقین رسیدن من یعنی رزولوشن فیلمای بلو رِی
حالا اگه بگم باورم نمیشه که به چیزی اینقدر معتقد بشم عجیبه؟
که چطور آرمانهای من بر همه ی دوستان و آشنایان و صاحب نظران با اطلاع و بی اطلاع پیروز شد؟
عجیب نیس که خودمم باور نکنم

و چقدر مادیات در کنارش ریز نقش اند
و این است تنها دلیل زندگی
---------------------------------

نیز

این

سرود سپاسی دیگر است

سرود ستایشی دیگر :

ستایش دستی که مضراب اش نوازشی است

و هر تار جان مرا، به سرودی تازه مینوازد(و این سخن چه قدیمی است !)