Tuesday, February 27, 2007

HEAD-SHOT

وقتی فکر میکنم زیاد ، مادی میشم خیلی ... کاش میشد فهمید و حقیقت رو دید ولی نه با عقل ... اه .. نمیفهمم چی میگم اصلن

Saturday, February 17, 2007


هنوز يه ذرٌه برف تو يه ريزه سايه ... شايد هنوز هم بايد اميدوار بود

---------------------------------------------------

رو سر من يكي كه كلي برف ريخت

كافيه يه تكون به درختاي عزيز بدي

داشتم سنكوپ ميكردم به خدا

ييهو يخ كردم

Sunday, February 11, 2007

بودن يا نبودن ... مسئله اين است؟



چقدر بده وقتي ميخواي خودتو ، احساستو امتحان كني
احساسو بايد با احساس امتحان كني

احساس اشتباه ميكنه خيلي وختا
پس نتيجه رضايتبخش نيس

شايد زمان بتونه بفهمونه بهت ولي خب ديگه ... زمان سرويس ميكنه

ممكنه در طول زمان خيلي اتفاقا بيفته
به خاطر همينه كه زمان و انتظار حالتو ميگيره

مخصوصن احساس اين كه چيزي رو شايد از دست بدي واقعن حالتو ميكنه تو قوطي

فهميدن حقيقت تو هر چيزي سخته ، به خصوص تو چيزايي كه مشهود نيستن
حقيقت هر چي خالص تر ميشه غير قابل دسترس تر ميشه و فهمش و دركش سخت تر

حقيقت مطلق هم گويا غير قابل شناخت هست
-----------------------------------------------------------
نصفه شبي اومدن قدم بزنن؟