Sunday, March 26, 2006

با يكي از دوستام حرف ميزدم در مورد"دختري با كفش ... " ميگفت : فيلم آدم رو توي يه دوراهي ميذاره از طرفي با تداعي احساس همدردي ميكني از يه طرف هم ميگي اگه من جاي اون ياروها بودم وسوسه نمي شدم؟
گرچه خيلي حرفش رو قبول ندارم ولي اين حرف رو خيلي از كسايي كه باحاشون در مورد فيلم حرف ميزدم ميخواستن بگن و ترسيدن
+
گنجي اون مردي كه وقتي ميخواستم به كسي توضيحش بدم ميگفتم هموني كه هميشه ميخنده يه كم هم چاقه الان بعد از 6 سال زندان گرچه خيلي لاغر شده ولي هنوز ميخنده
به وبلاگ آرش عاشوري نيا يه سر بزنيد
-------------------------------------------------------------------
كاش يه بارون بياد و اين خستگي رو مث دوده هاي روي تير برق بشوره بياره پايين
بازي پدر خوانده هم اومد

Friday, March 17, 2006

به لیست پایین این خبر رو هم اضافه کنید

Wednesday, March 15, 2006

سال به سال دریغ از پارسال

عجب سالی بود امسال ... از اول سال که همه میگفتن رفسنجانی داره میاد
تو انتخابات دیگه کثافت کاری نبود که نکردن فحش نموند که به هم ندن تقلب هم که ... ء
تو انتخابشون هم که تر اساسی زدن به ایران این ملت همیشه در صحنه
تو پاییز هم که چند تا از چهره های بزرگمون رو از دست دادیم و یکی یکی مردن
این هم از زمستونمون که در مورد هولوکاست نظر میدیم در حالی که هیچی بارمون نیست وسخنرانیامون رو حفظ میکنیم و ادای کسایی رو که بلدن حرف بزنن رو در میاریم
تو جریان مذاکرات هم انقدر کشش دادن که دیگه زری برای زدن ندارن و باید جزو نوکرای روسیه بشن البته با حفظ سمت ...مال انگلستان
تو سینما مون هم گرچه یه فیلمایی داشتیم ولی دعوا کردن دوتا کله گنده تو این بلبشو هم خودش فیلمه
منم که پشت کنکوری نتونستم هیچکدوم فیلما رو نه ایرونی نه خارجی رو ببینم
امسال آلبوم درست وحسابی هم نبود که گوش کنیم
آلبوم بیمزه ها رو هم که آپلود میکنن جدیداً رو رپیدشیر و دانلودشون کار ما دایل آپ های ایرانی نیست
امسال برا من یه چیزداشت : " الان دنیا آدم بزرگ کم داره " آدم های افسانه ای آدم هایی که خیلی وقته عادت کردیم تو قصه ها ازشون بشنویم
از اون سیاستمدارای زرنگ از اون کارگردانای بزرگ از اون گروهای خلاق موسیقی
امسال دعوا بین مسلمونا و مسیحیا بیشتر شد امسال حرم ها رو منفجر کردن امسال پرونده ایران به شورای امنیت رفت امسال ... سال خوبی نبود

Monday, March 13, 2006


لانگ شات -بیرونی - پلیس راه :عده ای جوان با لباس های ارتشی در تصویر دیده میشوند
پسر جوانی که پشت لباسش نوشته شده بسیج سازندگی به سمت ماشینی که تازه ایستاده میرود و پلاستیکی رو که دردست گرفته جلوی پنجره ماشین میگیرد و حرف هایی میزند که شنیده نمیشود راننده هم دستش رو داخل کیسه کرده و مقدار نامشخصی پول داخل آن میریزد ... پسر جوان دیگری آب نبات به او تعارف میکند
صدایی در پس زمینه : کمک به فقرا فراموش نشه ... ذخیره آخرت!ء
با عقب آمدن دوربین ردیف صندوق های صدقات خودنمایی میکند

لانگ شات - بیرونی - پارک : میز ها به صورت ردیفی در دو طرف چیده شده اند وعده ای جوان نه چندان مذهبی پشت هر میز
روی هر میز چیزهایی به چشم میخورند شعله زرد سیصد تومان - دست بند های دست ساز و کاردستی های مختلف هر کدام پانصد تومان - کتاب های دست دوم
پسری ایستاده و کتاب ها را ورق میزند یکی را بر می دارد و قیمتش را میپرسد فروشنده که پسر جوان دیگری است میگوید : بازار خیریه است ... هرچی دلت میخواد بده هزار تومان ... دویست تومان
پسر دست در جیب میکند و بدون شمردن چند تومانی به فروشنده میدهد
با عفب آمدن دوربین پلاکاردی وارد قاب میشود رویش نوشته شده جشن نیکوکاری مبارک! ء
ء*صحنه ها واقعی است واز هیچ بازیگر یا سیاهی لشگری استفاده نشود.
-----------------------------------------------------------------------
خدایی از استباهات فاحش و غلط املایی و بد خط بودنم که بگذریم یه پا اورسن ولز م ها .. نه؟
چقدر دلم برای بعد از ظهرای تابستونیمون تنگ شده
این من نیستم >>ء
کامپیوترم تر زده بود این چند وقت