Thursday, May 31, 2007

شادی

بسته پستی ...
عطری از زیر روزنامه ها به مشام میرسد
قلب تپنده در سینه بر قلب تپنده بر کاغذ...
همه جا لرزان دیده میشود ... همه جا درخشان است
میگذرد....
برنامه به هم میریزد و زیبا تر میشود ، چهره ای و خنده ای
لحظه ای ، بر بام شهر ... نیرویی عجیب و فوق العاده
چهره به چهره ...
کنترلی شدید ... و باز درگیری ، بین احساس و عقل
زور گفتن به احساس سخت تر از عقل است ... ودر پایان احساسی که بر دستت جاری میگردد
گرما در سرما ...
و راندن بی خیال ، بی خیال همه چیز و همه کس

Saturday, May 26, 2007

برگ سبز


برگ ، برگ سبز ، یک برگ سبز چنار به دیوار اتاقم چسبانده ام

نمی شناسم ، نمیدانم ، نمیفهمم...ء

فرار از مشکلات را هم نمیخواهم.ء


صدا ، صدای خیابان خلوت نیمه شب ، صدای نفسهای دوستی در خواب

گیج شده ام....ء

چه میخواهم ؟ نمیدانم...ء



کتاب خواندن را دوست دارم ، حوصله اش را ندارم

فیلم دیدن را دوست دارم ، فرصتش را ندارم

پیشرفت را دوست دارم ، نظمش را ندارم

زندگی را دوست دارم ، ........ء

کتاب میخوانم ، فیلم میبینم ، ÷یشرفت میکنم ، زندگی میکنم ... ء

ولی ... ولی همیشه ... همیشه ی خئا یک جای کار می لنگد


جز ساعاتی ... در آن سفر ، پس از آن سفر .... چقدر سنتی گوش دادم!ء




به هر چیزی می توان شک کرد ... همه چیز را میتوان زیر سوال برد ... و باید حقیقت را یافت

که به حقیقت نمیتوان شک کرد ... دوستی ها ، شانس ، پاداش ، زندگی ، تفکر ، تعقل ، احساس ، روان ، قلم ، شعر ، کاغذ و .... همه قابل شک اند

اما حقیقت ... زیر سوال نمیرود ... عشق زیر سوال نمیرود .... نمیتوان به آن شک نمود (لا اقل برای من)ء

در برابر حقیقت ، سوال ارزشی ندارد

مثل نور بعد از ظهر از پشت پرده ها

ایراد نباید گرفت ، باید دل سپرد ... ء




Thursday, May 17, 2007

عکس برگردون






شایدم اینجوری بهتر باشه ؟


همیشه میشه ایراد گرفت ! از هر چیزی ... چند وخته به چیزی که حس میکنم و دوس دارم عمل میکنم ... زندگی هم روبراه تر شده ... هم زیباتر ... کاش درست پیش برم






اگه این گله من بودم چیکار باید میکردم؟

Tuesday, May 1, 2007

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون میدهد از رخسارم

+
زیگزاگ ، نوسان ... بالا پایین شدن همه جا هست ولی بعضی جا ها خیلی به چشم میاد ! واین خنده داره