Monday, March 13, 2006


لانگ شات -بیرونی - پلیس راه :عده ای جوان با لباس های ارتشی در تصویر دیده میشوند
پسر جوانی که پشت لباسش نوشته شده بسیج سازندگی به سمت ماشینی که تازه ایستاده میرود و پلاستیکی رو که دردست گرفته جلوی پنجره ماشین میگیرد و حرف هایی میزند که شنیده نمیشود راننده هم دستش رو داخل کیسه کرده و مقدار نامشخصی پول داخل آن میریزد ... پسر جوان دیگری آب نبات به او تعارف میکند
صدایی در پس زمینه : کمک به فقرا فراموش نشه ... ذخیره آخرت!ء
با عقب آمدن دوربین ردیف صندوق های صدقات خودنمایی میکند

لانگ شات - بیرونی - پارک : میز ها به صورت ردیفی در دو طرف چیده شده اند وعده ای جوان نه چندان مذهبی پشت هر میز
روی هر میز چیزهایی به چشم میخورند شعله زرد سیصد تومان - دست بند های دست ساز و کاردستی های مختلف هر کدام پانصد تومان - کتاب های دست دوم
پسری ایستاده و کتاب ها را ورق میزند یکی را بر می دارد و قیمتش را میپرسد فروشنده که پسر جوان دیگری است میگوید : بازار خیریه است ... هرچی دلت میخواد بده هزار تومان ... دویست تومان
پسر دست در جیب میکند و بدون شمردن چند تومانی به فروشنده میدهد
با عفب آمدن دوربین پلاکاردی وارد قاب میشود رویش نوشته شده جشن نیکوکاری مبارک! ء
ء*صحنه ها واقعی است واز هیچ بازیگر یا سیاهی لشگری استفاده نشود.
-----------------------------------------------------------------------
خدایی از استباهات فاحش و غلط املایی و بد خط بودنم که بگذریم یه پا اورسن ولز م ها .. نه؟
چقدر دلم برای بعد از ظهرای تابستونیمون تنگ شده
این من نیستم >>ء
کامپیوترم تر زده بود این چند وقت

No comments: