Wednesday, January 9, 2008

نظم ، تنظیم ، ناظم







برف که میاد همه چیزو به هم میریزه ، زندگی رو مختل میکنه
تمام قرارهای تمام آدمای تمام منطقه دیرتر شروع میشن
به قولی نظم به هم میریزه
نظم چیست آیا مثلن یعنی؟
روزی انسان غارنشین دید که بچه های محل به ترتیب قد وایساده ان ولی چیزی نفهمید چون کودن تر از این حرفا بود...
اما روزی افلاطون و سفراط و بر و بکس یونان نشسته بودن که ریاضی رو تو یه مستطیل دیدن و نسبت طلایی نامیدن و گفتن قشنگه و همه هم گفتن قشنگه...
و فیبوناچی چن وخ بعد قاعده ای کشف (یا اختراع) کرد و به اسم خودش ثبت کرد و از اون به بعد ترتیب آنچنانی هم شد منظم...
نظم یعنی چی اما آیا؟
نظم یعنی برنامه ریزی .. نو مدرسه نمیگفتن؟
یعنی که بدونی چی رو کجا گذاشتی! بزرگترا میگفتن؟
یعنی هر سخن جایی و هر نقطه قلانی (برای جلوگیری از فیلتر شدن :دی) دارد...
میگفتم
خلاصه این که نظم شد چیزایی که میدونیمشون ، میفهمیمشون
نظم شد این که بدونی حرکت بعدی چیه
نظم یعنی بدونی...
و چیزی رو که نفهمیم به بی نظمی متهم میکنیم
و خوبی و زیبایی رو در نظم میدونیم
مگه روی مونالیزای داوینچی کار نمیکردن که نظمش رو کشف کنن؟
یا شاید قواعدش رو به عنوان نظم قبول کنن
ما نسبت به آینده در گذشته ایم و هر روز قواعد تازه ای تو این جهان رو میفهمه بشر
مثل نظم فراکتالی و اثر پروانه ای که جدیدا عنوان شده و نظم خاص خودش رو به جهان تعمیم داده... حالا فکرشو بکن سال 12008 شده و ما از دید اون زمانیها انسان های نادانی هستیم
نظم برای اونا چه معنایی داره؟
اونا زیبایی لبخند ژوکوند رو تو چی میدونن؟ اصلن زیبا میدوننش؟
یا تناسب طلایی رو قبول دارن؟
نکنه ما با اختراع نظم داریم روی نفهمیدن هامون و کاستی ها مون سرپوش میذاریم؟
که نه! ما میدونیم!
ما میدونیم چرا لبخند ژوکوند زیبا و مسحور کننده اس ... ما حتی دلیل بوی خوش گل رو هم فهمیدیم!
که سر پوش بزاریم رو ندانسته های فوق العاده بیشترمون
اما کار میکنه ، مثل قواعد نیوتنی...
به هر حال بشر اگه ندونه هم یه دلیلی میتراشه..
شایدم دلیلش درست باشه؟
کی میدونه؟
خلاصه این که یکی بیاد به این استاده بگه مردونگی کنه نظم کار منو کشف کنه انقد گیر نده :دی








1 comment:

Anonymous said...

اینجانب این پست را بسیار دوست داشت!