-انقد کتاب خونم کم شده که هرکتابی راضیم میکنه
انقد موزیک خونم کم شده که هر میوزیکی راضیم میکنه
انقد فیلم خونم کم شده که هر فیلمی راضیم میکنه
با اینحال همش دارم خوبشو میگوشم و میخونم و میبینم
انقد تنهایی خونم زده بالا که میخوام تنها نباشم
ولی این شلوغیا راضیم نمیکنه
انقد مشکلات زندگی خونم زده بالا که یه دلخوشی میخوام
اما دیگه برگ سبز چنار هم دردی رو دوا نمی
اما دیگه برگ سبز چنار هم دردی رو دوا نمی
انقد خستگی خونم زده بالا که دلم یه چرت کوتاه و کوچولو میخواد
و این خواب های کوتاهِ سطحی ارضام نمیکنه
و این خواب های کوتاهِ سطحی ارضام نمیکنه
انقد دلم تنگ شده که ...
-که چی ...
-خدا میدونه!
- که خدا میدونه؟
یا
خدا میدونه؟
-نمیدونم
-که چی ...
-خدا میدونه!
- که خدا میدونه؟
یا
خدا میدونه؟
-نمیدونم
-حالا میخوای چیکار کنی؟
-چیکار میتونم بکنم؟
-خب تکلیفت رو مشخص کن ... چته پسر!!!
-چی چته؟ مخم یا مخت؟
-مخمون شاید
-اگه باشه
-فک کن باشه!
-فک کن نباشه!
-چی نباشه؟
-چی باشه؟
-مخ باشه
-ولی من منظورم چت مخیمون بود
-خب باشه تو بردی ... نتونستم بفهمم منظورتو ...
حالا که چی؟ دلت تنگه ... چه ربطی به جمله های بالا داره؟
چیزی هس که ارضات کنه؟
یا اینم جزو اوناس که ارضا نمیشن؟
چیزی هس که ارضات کنه؟
یا اینم جزو اوناس که ارضا نمیشن؟
- این اصلن مربوط به اونا نیس ... دلم تنگه ... با چیزی هم دوا نمیشه ، نه با بازخوانی نامه ها، نه با دیدن کیمیا ... که شاید بدترم میشه ... حتی با وصال ...
به قول رضا صادقی (گرچه جزو خواننده ها نیس !)وقتی پیشتم دلم بازم تنگ میشه برات ... یه چیزی تو همین مایه ها
-کاملن میفهمم ... به این میگن طعم گس زندگی ... شایدم همهشون مربوط به همین باشن!!
- فک کن بتوننی چیزی رو بفهمی!! ... ولی اندفه رو خوب اومدی !